ماجراهای سرزمین دانایی
ماجرا درست از جایی شروع شد که دکتر آلبرت (باستان شناس معروف) توی یه حراجی بزرگ کتابی که سالها دنبالش می گشت رو خرید.کتابی که اسمش به فارسی می شد سرزمین دانایی.
سرزمین دانایی، سرزمینی بود که حدود ۱۰ هزار سال پیش تمدن بشری کاملا پیشرفته، حتی پیشرفته تر از تمدن امروزی ما داشته و این کتاب هم دربارهی اسرار سرزمین دانایی نوشته شده بود. اسراری که هر دانشمندی دوست داشت از آن سر در بیاورد. دکتر آلبرت بالاخره تونسته بود از همهی دانشمندان هم نسل خودش جلو بزنه و اون کتاب رو به دست بیاره.
دکتر آلبرت کتاب رو با خودش به خونه آورد، به محض اینکه صفحه اول کتاب رو باز کرد از تعجب خشکش زد.
توی کتاب نوشته بود:
«هرگز خوانده نشود مگر آنکه به دست دکتر آلبرت برسد»
اولش فکر کرد یکی داره سر به سرش میذاره.
بعد که شروع به خوندن کتاب کرد مطمئن شد که این کتاب برای اون نوشته شده. چون خط به خط کتاب نویسنده، دکتر آلبرت رو مخاطب قرار داده بود.
اما چرا دکتر آلبرت برای خوندن این کتاب انتخاب شده بود؟
همینطور که کتاب رو ورق میزد از لابهلای برگ های کتاب یه تکه کاغذ پاره و قدیمی بیرون افتاد.کاغذ تکهای از یک نقشه بود. نقشهی نصفه ای که به نظر می رسید نقشه یه گنج باشه.
هرچی کتاب رو ورق زد ادامه نقشه رو پیدا نکرد.
پس ادامهی نقشه کجا بود؟ اصلا این نقشه ی کجا بود؟!
پشت نقشه رو که نگاه کرد به خط میخی نوشته شده بود:
«دکتر آلبرت بلیت ها برای تعدادی از نوجوانان زیر ۱۵ سال بلیت کشتی تهیه شده، بلیط ها را به دست افراد لایق برسان»
هرچی اطلس جغرافیایی تا الان دیده بود رو گذاشت جلوش اما این جزیرهی توی نقشه گنج هیچ کجای اطلس ها نبود.
تا اینکه یه فکری به ذهنش رسید تا یه فراخوان بده و تعدادی نوجوان رو دور خودش جمع کنه و بلیت هارو بهشون بده تا بعد ببینه چه اتفاقی میافته.
دوست داری با انجام فعالیت ها و بازی های سرگرم کننده در سایت zankoedu به دکتر آلبرت کمک کنی نقشه گنج رو کامل کنه و به گنج گرانبهاش برسه؟
اگر تو هم میخوای بلیط ورود به سرزمین دانایی رو بگیری، یه پیام به دکتر آلبرت بده و خودت رو معرفی کن، تا ببینی آیا میتونی تو هم با دکترآلبرت و بقیه بچه ها همسفر بشی یا نه؟